کد مطلب:28251 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

کنار نهادن کارگزاران عثمان












1343. تاریخ الیعقوبی: علی علیه السلام، كارگزاران عثمان را از شهرها بر كنار كرد، بجز ابو موسی اشعری را كه مالك اشتر، درباره اش صحبت كرد و وی را بر جای گذارْد.[1].

1344. الاختصاص: مردم نزد علی علیه السلام گرد آمدند و به وی گفتند: برای مخالفانت فرمان حكمرانی صادر كن، آن گاه، آنان را كنار گذار. علی علیه السلام فرمود: «مكر و نیرنگ و خیانت، در آتش اند».[2].

1345. الأمالی - به نقل از سحیم -: هنگامی كه با امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت شد، به وی خبر رسید كه معاویه، از بیعت با امام، خودداری كرده و گفته است: اگر مرا بر حكومت شام و مسئولیت هایی كه عثمان بر آنها گماشت، بازگمارَد، با وی بیعت كنم.

پس از این، مغیره نزد امیرمؤمنان آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! معاویه را به نیكی می شناسی و حاكمِ پیش از تو او را بر حكومت شام، گمارده است. تو هم او را بر آن كار بگمار تا رشته كارها از هم نگسلد. سپس اگر عقیده ات تغییر كرد، او را كنار بگذار.

امیرمؤمنان فرمود: «ای مغیره! آیا در فاصله نصب و عزل او، حیات مرا تضمین می كنی؟».

گفت: نه.

فرمود: «آیا خداوند عز و جل، هیچ گاه از من نپرسد كه چگونه او را بر دو مرد مسلمان در شبی تاریك گماردی؟ "وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا؛[3] و هیچ گاه گمراهان را یاور نگیرم"؛ لیكن به سوی او می فرستم و او را به آنچه از حق نزد من است، فرا می خوانم. اگر اجابت كرد، او یكی از مسلمانان است كه حقوق و وظایفی مانند دیگران دارد، و اگر امتناع ورزید، به خدا شكایت برم».

مغیره بازگشت، در حالی كه می گفت: اینك از او [به خدا] شكایت كن، و چنین سرود:

علی را درباره فرزند حرب، نصیحت كردم

او نصیحت را رد كرد. و دیگر روزگار، بدو رو نكند.

خیرخواهی ام را نپذیرفت

با آن كه این نصیحت، برایش كافی بود.

دیگران برایش خیرخواهی كامل و بی آلایش كردند

و من گفتم: این خیرخواهی، بسیار گران است.[4].

1346. تاریخ الطبری - به نقل از ابن عبّاس -: عثمان، مرا فراخواند و بر امور حج گمارد. من هم به سوی مكّه روان شدم و حج را برای مردم به پا داشتم و نامه عثمان به مردم را بر آنها خواندم. سپس به مدینه بازگشتم، در حالی كه با علی علیه السلام بیعت شده بود. به خانه اش آمدم. دیدم مغیره بن شعبه، با او خلوت كرده است. مرا [ بر در ]نگه داشت تا مغیره بیرون رفت. آن گاه گفتم: مغیره چه می گفت؟

فرمود: «پیش از این نزد من آمد و گفت كه: برای عبد اللَّه بن عامر، معاویه و كارگزاران عثمان، نامه بفرست و آنان را بر مسئولیت های گذشته شان، باز گمار تا برایت از مردم بیعت بگیرند؛ زیرا آنان شهرها و مردم را آرام می كنند. آن روز به وی جواب رد دادم و گفتم: به خدا سوگند، اگر یك ساعت از روز برایم باقی باشد، برای اِعمالِ نظر خویش، تلاش كنم و اینان و مانند آنها را به حكومت نگمارم».[5].

سپس فرمود: «مغیره از نزد من بازگشت و می دانم كه معتقد بود كه من، بر خطایم. تا این كه این دفعه برگشت و گفت: من در دفعه گذشته برایت خیرخواهی كردم و تو مخالفت ورزیدی. اینك نظری دیگر برایم پیدا شد و آن این است كه به نظر خود عمل كنی و آنها را عزل كنی و از شخصیت های مورد اطمینان، كمك بگیری. و یاری خدا تو را بسنده است. آنان، از گذشته ناتوان تر شده اند».

ابن عبّاس می گوید به علی علیه السلام گفتم كه: در مرتبه نخست، خیرخواهی كرد و در مرتبه دوم، خیانت ورزید.

علی علیه السلام به ابن عبّاس فرمود: «چگونه خیرخواهی كرد؟».

ابن عبّاس گفت: تو می دانی كه معاویه و یارانش دنیا مَدارند. اگر آنان را باز گماری، باكی ندارند چه كسی حكومت را به دست گرفته است، و اگر آنان را عزل كنی، خواهند گفت: حكومت را بدون مشورت، به دست گرفته و رئیس ما را به قتل رسانده است ومردم را بر تو بشورانند. آن گاه، شامیان و عراقیان، بر ضدّ تو به پا خیزند، با این كه از طلحه و زبیر مطمئن نیستم كه به تو حمله ورزند.

علی علیه السلام فرمود: «این كه گفتی آنان را بازگمارم، به خدا سوگند، تردیدی ندارم كه این امر، برای اصلاح زندگی زودگذر دنیا مفید است؛ ولی آنچه از حق برعهده من است و با شناختی كه از كارگزاران عثمان دارم، سوگند به خداوند كه هیچ یك از آنان را هیچ وقت به حكومت نگمارم. اگر بدین امر تن دادند، برایشان بهتر است و اگر پشت كردند، شمشیر به رویشان خواهم كشید».

ابن عبّاس گفت: گفته مرا بپذیر و در خانه ات بنشین و سراغ اموالت در منطقه یَنبُع[6] برو و در را به روی خود ببند؛ چرا كه تازیان، جنبشی كنند و سپس پراكنده شوند و جز خود را نخواهی یافت. به خداوند سوگند، اگر امروز با اینان به پاخیزی، فردا خونخواهی عثمان را به تو تحمیل كنند.

علی علیه السلام امتناع ورزید و به ابن عبّاس فرمود: «به سوی شام حركت كن. تو را فرماندار آن سامان كردم».

ابن عبّاس گفت: این رأیی درست نیست. معاویه، مردی از بنی امیّه است و پسر عموی عثمان و كارگزار او در منطقه شام، و من در امان نیستم از این كه برای خونخواهی عثمان، گردنم را بزند یا كم ترین كاری كه با من بكند، [ این كه] مرا زندانی كند و هر گونه خواهد با من رفتار نماید.

علی علیه السلام به وی فرمود: «چرا؟».

ابن عبّاس گفت: به سبب خویشاوندی ای كه میان من و تو وجود دارد. هر چه بر تو بار شود، بر من نیز بار خواهد شد؛ لیكن نامه ای برای معاویه بفرست، بر او منّت گذار و به وی، وعده ده.

علی علیه السلام امتناع ورزید و گفت: «به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد شد».[7].

1347. شرح نهج البلاغة - به نقل از مدائنی در گزارش جلسه ای كه در آن، ابن عبّاس و معاویه، حضور داشتند -: مغیرة بن شعبه گفت: آگاه باشید! سوگند به خداوند كه برای علی علیه السلام، خیرخواهی كردم و او رأی خود را ترجیح داد و به زیاده روی اش ادامه داد. از این رو، فرجام امور، به ضرر وی شد نه به سود او، و من، گمان برم كه مردمانش از روش او پیروی كنند.

ابن عبّاس گفت: به خدا سوگند، امیرمؤمنان، به آرای گوناگون و خاستگاه دوراندیشی و گرداندن امور، داناتر از آن بود كه رایزنی تو را در آنچه خداوند از آن نهی كرده و آن را نكوهش، بپذیرد. «لَّا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ یُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و...؛[8] نمی یابی گروهی را كه به خداوند و روز واپسین، ایمان آورند، با كسانی كه با خدا و رسولش دشمنی كنند، دوستی پیشه سازند» و او تو را بر تذكری روشن و آیه ای تلاوت شده آگاه ساخت؛ این سخن خداوند كه: «وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا؛[9] گمراهان را یاور نگیرم».

آیا برایش جایز بود بر اموال عمومی وخون مسلمانان، افرادی را بگمارد كه نزد او امین و مورد اعتماد نبودند؟ هرگز، هرگز! او به واجبات الهی و سنّت پیامبر خدا داناتر است كه خلاف آنچه اظهار می دارد، در دل داشته باشد، مگر برای تقیّه؛ ولی با روشنی حق، پایداری دل ها و فراوانی یاور، مجالی برای تقیّه نیست. مانند شمشیر بیرون آمده از نیام، در راه اجرای فرمان خدا به پیش می رود و طاعت پروردگار و پروای او را بر رأی دنیامداران، ترجیح می دهد.[10].









    1. تاریخ الیعقوبی: 179/2.
    2. الاختصاص: 150، بحار الأنوار: 105/40.
    3. كهف، آیه 51.
    4. الأمالی، طوسی: 133/87، بشارة المصطفی: 263، مناقب آل أبی طالب: 195/3.
    5. در كتاب الكامل فی التاریخ چنین آمده است: «از پیشنهاد مغیره امتناع ورزیدم و گفتم: در دینم سازش نكنم و تن به خواری در كارم ندهم».
    6. شهركی نزدیك مدینه كه چشمه ها و بستان ها دارد.
    7. تاریخ الطبری: 439/4. نیز، ر. ك: مروج الذهب: 364/2، الكامل فی التاریخ: 306/2.
    8. مجادله، آیه 22.
    9. كهف، آیه 51.
    10. شرح نهج البلاغة: 301/6، بحار الأنوار: 170/42.